-
تخم لق
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 12:32
چی فکر میکردیم.چی شدیم!
-
سبزی پلو..
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 08:08
سال چهارم دبیرستان تموم شد و من آدمی بودم که ازخوشحالی نمیدونستم که سربازی چیه؟ ۲- کار چیه؟ ۳- زن!!علی الخصوص چیه؟! ۴ - همکار مادر فلان و برعکسش چیه؟...و قص علی هذا. تلفن خونه زنگ میخوره و دوستی از اراذل فشن میفرماید که:ای فلانی.ای تپه شانس.ای الاغ ثم طلا.ای گاریبالدی بی سرنیزه.بلند کن اون تن لشتو بیا سر کوچه روزنامه...
-
ما رو زدن...
شنبه 1 خردادماه سال 1389 07:20
۲۰سال پیش.... روز اول عیده.قراره ساعت ۹ صب سال تحویل شه.نور آفتاب پاشیده رو قالی و از لاش ذره های غبار عین هبابای نوشابه بالا میرن.پامو میکشم رو سردی رختخواب و دلم نمیخواد که پاشم اصلا من از همون بچگی دلم نمیخواس پاشم.هفته پیش مدرسه که تعطیل شد رزو آخرشو میگم٬نشستم به انتظار اینکه کی زنگ آخر میخوره؟.نفر بغل دستیم با...
-
یه کی..
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 10:32
اینجا باس یه یادداشت میذاشتم که یادم نره : کشف کردم که پنج لامپ به یه باتری یا یه لامپ به پنج باتری...زندگی این است.
-
آفتاب ندیده
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 07:16
و از سایر مصادیق پیش بینی شده برای افسردگی ایرونی جماعت یکیشم اینکه خونه های ما همه شمالی جنوبین برعکس مسیر آفتاب و برعکس خونه های اونور آب که شرقی غربین!
-
عبادت میکنم...
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 07:50
یکی از چیزایی که آدمو میبره بهشت و اندازه هفتاد سال عبادت بعلاوه آبمیوه ست همین بلن شدن صبح شنبه ساعت ۶:۳۰ در هوای ابری و تاریک و رفتن به محل کار...هه.
-
والیوم صد بعلاوه اینتنسیتی روح
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 19:53
از نصیحت اصلا حال نمیکنم اما نحوی کلاس میذاش برا کشتی بان و بش گفته بود چون نحو نمیدونه نصف عمرش بر فناس و وقتی کشتی داش تو دریا قرق میشد کشتی بان به نحوی گفت اگه شنا بلد نیستی کل عمرت بر فناس.زمستان ۶۲ اسماعیل فصیح رو بخون و مثه من چندین بار.شنا یادت میده تو این دریای مشوش روزگار.شایدم لذت بی حدی بردی و باورت نشه.
-
شانس تخمی تخمی
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 08:14
یه قطره بارون از رو اقیانوس اطلس بلند میشه و سر از دوش حموم ما در میاره.عجیب همه چی شانسیه ...به قول استادی: پیشرفت تو زندگی به تلاش نیست به عنایته! * یه روز یه جوونی سرش رو می چسبونه به شیشه آرایشگاه و از آرایشگر می پرسه چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟ آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش می اندازه و جواب می ده : حدود 2 ساعت...
-
مرگ و پند
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 21:02
سال اول دانشگاهم و هنوز نفهمیدم که بالاخره هدف از دانشگاه چیه.یه هو افتادم توش.از دبیرستان با اون همه آرزو برا فرار از درس افتادم تو دانشگاهیی که حالا برا خدمت به کشورم باس به ازا انرژی و وقت و عمر جوانی پول بدم و ببینم آقای هالیدی ۳۰ سال قبل من به چی رسیده.نمیفهمم که میو و لاندا چه ربطی به کامپیوتر داره.نمیره تو...
-
آشپزی مامان دنیا...
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 20:16
۱۷ ساله ام.با ته ریشی مو مانند و کرکی پشت لب.نمیزنمشون.دوس دارم زودتر موقعیت اجتماعی پیدا کنم و بزرگ به نطر بیام.پشت این ظاهر احساس یه جور امنیت می کنم.تو کلاس تا سال سوم بی سر زبونم و حتی بعد سه سال همکلاسی بودن با بچه ها بعضیاشونو اصلا بیشتر از یه ذره نمیشناسم.نمیتونم خودمو با محیط وفق بدم.اهل کتابم اما نه...
-
روز معلمان ب-چه باز ...به درک
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 08:19
پنجم دبستانم .بعضی ها به سن بلوغ رسیدن و کنجکاون . طبق معمول همه چیزا جوابا رو هم با سعی و خطا بدست میارن.نظریه پردازی هام که فراوونه و معمولا شوخی های دستی بین بچه های بزرگتر رواج داره.مشمئز کنندس.ولی تو اون فضا هستی و نباس نقطه ضعف دس کسی بدی.اما مگه میشه؟مدرسه ما سه تا حیاط بزرگ داره به جای زمین فوتبال و یکیش انقدر...
-
وقتی برق رفت...
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 08:29
حدود سال ۶۶ خیلی برق می رفت.همیشه شمع و کبریت دم دست بود.فانوس رو طاقچه آشپزخونه که از یه متری بو نفتش میومد.یه پریموس مانندیم بود که سر گاز پیکنیک وصل می شد و یه طوری خیلی ظریفی داشت و اگه بش دس میزدی میریخت و یه پس گردنی طلبت بود.اون قدیما یه چیزی مثه آژیرم بود که چون برنامه های تلوزیون از تهران پخش می شد ما مشهدی...
-
۸۰۰ سال پیش:سعدی
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 22:11
اینهمه دویدن این همه رسیدن این همه رضایت این همه شکایت ...این مرد ۸۰۰ ساله که مرده و چندین میلیارد آدم دیگه تا الان....چراش مهم نیس.تکرارش مهمه.بعد هزاران سال سیب هنوز همین شکله.گل لاله همینطور.آدم دو دست و چهار پاست.این ثابت ها چه پیغامی دارن؟ از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی هست و عطر نسترنی!
-
ما چی میدیم یه بعدیا...
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 02:01
مردایی که اعصابشون خرد و شکننده شده و بدبینن و دندوناشون خرابه و بی اعتمادن به همه چیز و میخوان تا سر حد مرگ زرنگ باشن و جلو صف باشن به هر قیمتی و همه کمربنداشون زیر کوه چربی شکم دیده نمیشه یا زنایی که بسکه موهاشون باد و آفتاب نخورده و زیر روسری ها قطرش کم شده و هیکلایی که زیر مانتو نیاز به رسیدگی نداره و از چند طرف...
-
شیطانهای درون...
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 07:35
چرا وقتی بعضی آدما رو میبینیم احساس میکنیم که ازشون همچین حال نمیکنیم.منظورم فقط نگاه اوله؟!خودم حدس میزنم شاید به این علته که تخیل پر از شخصیتای مختلفه و اگه ما نقاشی بلد باشیم برا هر شخصیتی یک کاراکتری می کشیم .احتمالا اون بابایی که میبینیم و باش حال نمی کنیم همونیه که شبیه یکی از اون شخصیتای مزخرف درونمونه که در...
-
قاعده آخر
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 14:14
خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 15:40
بار الاهه ها از این به بعد فقط بنده که (عین خه) باشم اینجا می نویسم و (خور خس) ابله اخراج می باشد.!
-
برزخ
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 08:50
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 طبق قانون صفر و یک و قانون بله و خیر....که همش دوحالتس ومیدونیم که همه چیزای مجرد ۲ حالت دارن...مثل شب و روز ....زن و مرد...همین مصداق واسه زندگی و مرگم هست... آدمی که از زندگی کردن میترسه...خودکشی میکنه....آدمی که از مرگ میترسه....زندگی میکنه ولی کسی که نمیدونه از...
-
هویت..
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 18:30
همه چی ..سشعره...من چه قد ..سمغزم این چه قد ..خمیه که ...حالا من میفهمم تو به من ..س گفتی از چشات معلومه مثه سگ مینالم ...عمتم پهلومه همه چی ...سشعره...هدفا مالیدس آخرش هم ریدی تو به احساس من همه چی آرومه ...من چه قد خوشحالم... زرشک.
-
مستجاب و الدعوه...
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 13:25
ساعت پنج و نیم صبحه و من خوابم نمیبره و یه جورایی تو اون خنکی صبح کیف میکنم زیر پتو.دیشب بدجوری بارون میومد و رعد و برق چنان صدایی داشت که فیلای باغ وحش عاجاشون ترکیده بود به گمونم و من اصلا تو خونه هیچ اهمیتی نمیدادم و حالی میکردم با شرشر بارون و دعا می کردم سیل بیاد مدرسه تعطیل شه.ساعت نه شبه.بابا میاد تو اتاق میگه...
-
کارمندی یا خرحمالی؟!
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 22:29
دلم میخواد بدونم تا حالا هویجو با فرز پوست کندی؟تا حالا شده آب نمک بخوری تشنه بشی بعد روش آب بخوری؟تا حالا شده از چس خر عسل درست کنی؟(ببخشیدد!)تا حالا شده احساس یک سگ پا سوخته رو داشته باشی؟...اگه نشده پس کارمند نبودی.
-
ج دو ز بر ان و دو زیر ان و دو پیش اون جن جون جن ! جن جن ...
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 12:26
اگه معنی کما این باشه که یک بیداری دائمی در خواب یه چیزی مشابه هم هست: یادمه حدود ۱۰ سال پیش رفته بودم میبد(یزد) کنکور دانشگا بدم و رفتم خونه یکی از برو بچز که پارسال قبول شده بود.میگفت اینجا جن داره و خداییش خونه اجاره ایش مال عصر تیرکمون بود و پشت خونش باغ بود و سمت راستش کوچه و چپش یه خونه خرابه از اون کاگلی ها.ما...
-
طوطی قشنگم...(با لحجه برادران عشق جاهلی)
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 11:48
-لوکیشن از راست :رارنده! - من - آقای دااش داش من کمش کن او ضبطووووو -شرمنده داش ولی حال میکنم بااش دااش اقلکم یه چیزی بزا صفا کنیم جون شما! - نو کَ رٍ تم بامرام چی حال میکنی بگو بزارم براد -راسش اگه ایرج مهدیان داری داشی بزا والا جوات آقای خودمون اینا هه هه هه اتفاقا یه حمید تاجیک دارم ملسه جون شوما ٬بزرم؟ ایولا -...
-
فی البداهه...
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 09:14
چیزی که شاید تا چن سال دیگه هم اپزیلونی در من تغییر نکنه اینه که دوس ندارم صبحا زودتر از ۸ بلن شم و آرزو بر شتر عیب نیس هر چن بدونه که پنبه دانه دیگه اصلا در نمیاد.
-
ترسو...
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 21:25
نمیدونم چرا وقتی میخوام شاد باشم احساس حماقت میکنم یا وقتی میخوام به شیرینکاری های یه نفر لبخند بزنم احساس میکنم دارم باج میدم یا بیش از حد نگران آینده ام یا همش فکر میکنم اونطور که باید سعیمو برا موفقیت نکردم یا....بایستی قوی باشم.باید بپذیرم و سعی کنم یه کم شجاع باشم.باید بتونم همونقدر که حرص بدست آوردن دارم میل از...
-
موسیقی خوب با یک کلیک !
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 09:43
http://www.arn.com.au/players_flash/mix1065/player.html
-
حداقل امکانات برا احساس آسایش مادی....
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 11:24
یه خونه نقلی:۱۵۰۰۰۰۰۰۰تومان یه ماشین :۱۳۰۰۰۰۰۰ تومان اوزدو واج: ۱۵۰۰۰۰۰۰ تومان یه کار مستقل: ۵۰۰۰۰۰۰۰ تومان یه باغ نقلی: ۵۰۰۰۰۰۰۰ تومان مجموع:۲۷۸۰۰۰۰۰۰ نتیجه میگیرم که با حقوق ۷۰۰۰۰۰ تومان در ماه با احتساب اینکه کلا پس انداز شود٬ بعد حدودا ۳۳ سال مبلغ فوق گرد آوری خواهد شد.با تشکر از مسئولان ! *سایر موارد بسیار است من...
-
فقر فرهنگی
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 13:59
اصلا چه معنی داره هرچی استاده تو هرچی هنر که کارش درسته رفته نشسته تو تهران.مگه تهران ببخشین ری... :-(
-
حسن...
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 14:24
توی ده شلمرود حسنی با دخترا بود حسنی نگو بلا بگو خر خون خرخونا بگو موی کوتاه ریش بزی ناخون عجیب واه واه واه یه روز که از راه میومد خسته و پاره میومد چشش به کوچه بودشو ..سخل و داغون میومد یه هو یه سرفه کردش دوید تو سینه دردش یک نفسی تازه کرد شکر بی اندازه کرد که ای خدای جینگیلی خوشگل و مشگل فینگیلی شکرت که من نمردم جون...
-
معرکه...
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 15:10
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش....بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش ـ*به قول ملت دوست و برادر قزوین:تا امید هست آرزو نمی کنیم !