-
جهانی..
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 08:46
شیخ را گفتم اندر این مکاشفه به کدام نهج وارد شوم؟فرمود با کلّه!
-
اپتیمم سوم
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 08:34
امروز زوریه که زندگیم باز به دو بخش تقسیم میشه قبل از امروز و بعد از امروز.تا چه شود.خدایا هوامو داشته باش.
-
عارف حریص..
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 09:15
اینکه میگن بلانسبت ممکنه شتر یه روز برگرده و به جای چوبی که خورده گاز بگیره شاید واقعا اینطوری نباشه و شاید مثلا همچین شتر نادری کوهاناش پایین باشه و فلاناش بالا اما اگه اوخمش اندازه کوهانشم باشه بازم به پررویی صاحابش نیست. دیروز رفتیم مسجد تعذیه یکی از همکارا که یه هویی چپه شده.از اونجایی که ملت این روزا یه سره مشغول...
-
دوست داشتنِ دوست داشتن
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 09:09
اینکه از آب بشی مرداب خیلی راحتتره تا مرداب رو بکنی آب.حواست جمع باشه داری کجا میریا!
-
ماهیی در بحر معنیی..
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 14:26
مردا همونقدر که باسنشون با میزان لاتیشون نسبت عکس داره تن صداشون نسبت مستقیم داره...
-
نقراط..
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 11:49
به من بگو که نهار چه داریم تا بگم چقد دوست دارم؟!
-
شبی و محفلی...
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 12:01
همینطور که دیشب رفتم پایین تو اتاقم و یه سری به اتاق داداشم زدم دیدم که به ناگه یه موجود عجیبی پرید از جلو پام زد رفت پشت کمد و من یه لحظه در شیش و بش آنکه ماهذا الموجود فی هذا البلاد؟ مثلا تو شهریم ٬ و سیخی به پشت کمد همی زدمی که به ناگه باز این موجد پریده به زیر فریزر رفت و بنده بر جای همی خشکیدمی! به سرعت به سراغ...
-
سبزه سمنو...پارسال گازمیگرفتی! امسال لگد میندازی؟(ضرب المثل)
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 08:20
بچه که بودم هر سال دم سال تحویل اعصابم خورد بود اصلا هر وقت به یه اپتیممی تو زندگیم میرسم هول میشم و اعصابم خورد میشه...بچه که بودم گریه میکردم.
-
رنج بادمجان...
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 08:53
هوا بس ناجوانمردانه سرد است و کلاغها ی سیاه و کثیف سر زباله های مانده از دیشب جلوی درب خونه ای برا هم شاخ و شونه میکشن.اگر همه یکها مساوی هم باشن و همه ما نیاز اولمون اولویت یک داشته باشه حس کلاغی که برا آشغال دعوا میکنه با منی که برا رسیدن به موقع سرکار چراغ قرمزو رد میکنم با اونی که برا خرج خونش دزدی میکنه و اونی که...
-
مناجاتنامه خواجه ع.خ
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 00:32
صبور بودم صبور بودم یه کوه پر غرور بودم٬احمق بودم.باس زودتر گازمو به سیب دنیا میزدم هرچند قسمت کرموش .جای نگرانیش موقعی بود که نصف کرم رو تو سیب میدیدم.
-
نتیجه یکدرس بعد بیس پن سال
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 07:43
در شعر یکی روبهی دید بی دست و پای...فروماند در لطف و صنع خدای...که چون زندگانی به سر می برد...بدین دست و پای از کجا میخورد...و فلان...همچین نیازیم نبوده که شیر براش غذا بیاره.همون روباه بودن برای طی مقامات کاملا کافی است گویا. یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به سر میبرد؟ بدین دست...
-
شیوه ها و گیوه ها و میوه ها و بیوه ها و جیوه ها و ...جنون
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 11:32
ما نیاموختیم ...شیوه حرف زدن با جنس مخالف...شیوه خرید کردن از هایپر مارکت...شیوه خوابیدن در ساحل...شیوه خوردن غذا در هواپیمای فرست کلس...شیوه پوشیدن لباسهای شاد ...شیوه رانندگی در بزرگراهای خلوت...شیوه لمیدن در صندلی و خیره شدن به آسمان شب...شیوه پس انداز برای مسافرت به شهرهای مختلف دنیا...شیوه کوچیدن از شهری به شهری...
-
خاطرات سر کار...
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 08:16
و باز هم آنها بر دستی که نوازششان میکند میشاشند و بر پایی که بر آنها لگد میزند بوسه میزنند.
-
نادره الحکایه...
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 07:22
همچنان که آهوی اندیشه را به ضرب دگنک از صحرای خیالات باطله به دشت کاغذ پرتاب میکنم یادم آید قصه اهل صبا...کز دم احمق صباشان شد وبا!
-
میگم س بگو سعدی...
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 14:27
*حجمش بالاس.خواستی ببینی سیوش کن
-
فقر و فاقه...
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 10:20
و به این نتیجه میرسیم که هرچه درآمدمان بیشتر میشود ٬ خرجمان هم به همان نسبت بالا میرود و یحتمل تا درآمد ماهیانه ما چیزی حدود سه میلیون جیزز نشود ٬ ماجرا به قوت خود باقیست گوییا!.
-
ویرچوال...
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 09:55
جسمو بفروش ٬روحو بخر (عرفان) روحو بفروش٬ جسمو بخر (زندگی) نشسته ام بمیان دو دلبر دو دلم کرا به مهر ببندم و در میان خجلم
-
سفیرِ نفیرِ تسلسل...
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 09:12
تنهاییِ زیاد٬ خودپرستی میاره.خودپرستی توقعتو میبره بالا.توقعت که رفت بالا زود عصبانی میشی.زود که عصبانی شدی٬ برا خودت دشمن میتراشی.دشمن که تراشیدی ٬ترس میاد کم کمک تو دلت.ترس که اومد تو دلت دروغگو میشی.دروغگو که بشی ٬ رسوا میشی.رسوا که شدی تنها میشی.تنها که شدی خودپرست میشی...
-
واعتصمو بحبل ا... جمیعا.
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 14:03
-
دین به دنیا ده بر یک...
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 07:35
طوطیان شکر شکن شیرین گفتار دیروز حکایت کردند که نه در اینجا ٬که البته در بلاد چین شخصی در قریه ای متروک در بلاد فیسیقولیا عمره ای نوشت به قیمت پانصد هزار تومان و دو سال از این واقعه سپری گردید.آن فلک زدهء دلش برای همه چیز لک زده٬ مزنه عمره را گرفته دریافت که قیمت آن به یک و نیم میلیون تومان عجم افزایش یافته است.ناگاه...
-
سین شینته!
شنبه 30 مردادماه سال 1389 07:23
به آلمانیه میگم شما چقدر خ دارین تو زبونتون .میگه: شمام چقر سین و شین دارین تو زبونتون.میگم :اختون!...میگه:میشه بشینی بنویسی شما شامپو سر واسه شستشو چی چیا میشناسی؟ بی پدر رفته بود تو غور مسئله قبلا!
-
کودکی و سرقت آموزی ٬مفت خوری٬حمالی!
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 07:33
زاغکی قالب پنیری دید...به دهان برگرفت و زود پرید...بر درختی نشست در راهی که ازآن میگذشت روباهی نتیجه گیری: اولا اگه یه پنیری افتاده در راهی بزن به منقار و در رو و اصلا نپرس ماله کیه و این صوبتا...بعدشم هرچی زدی به جیب مواظب باش همیشه یه پدر سوخته ای هس ازت بزنه با زرنگی پس ۱- هرچی که تونستی یه گاز ازش بزنی٬ بزن!.۲-...
-
تا کی غم آن خورم که ...این عمر به خوشدلی سپارم یا نه؟!
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 07:45
دیروز رفتم یه دریل چینی خریدم.به یارو گفتم: داداش لطفا از اون مته هاشم بده.از اون تیزاش.یه تبرم بده.اونم از اون تیزاش باشه لطفا.همه شو برداشتم کردم تو کوله پشتیم.تصمیم گرفتم پیاده بیام خونه تا به کاری که تصمیم گرفته بودم بکنم خوب فکر کنم آخه از شما چه پنهون کار ساده ای نبود ٬ ولی به نظرم میومد که وقتی تموم بشه چقدر...
-
الگرز..
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 11:47
مواردی هست که از انتهای فراخنای دل و روده احساس میتواند بیرون بیاید و ب ریند به کل تریپ روح و روان کاریزماتیک تفکرات مالیخولیایی بی مفعول بنده از ازل تا هذاالزمان و انا لا مفهوم!اکنون اینم!
-
حَبَِّ نجات!
شنبه 23 مردادماه سال 1389 07:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 در زمانهای دور که گلدن ایج من بود و هنوز روزگار گلنگدنو نکشیده بود ٬ تابسسونا پیش یه حاجیه بازاری کار میکردم.چیز میز فروش بود٬ یعنی چه طو بگم همه چی میفروخت:زرشک٬لواشک٬زعفرون٬نبات.... سه تا تابسسون پیشش رفتم و سی تا نکته بیشتر یاد گرفتم.یکیش این بود...
-
یاد سالهایی که دلتنگشم! صبح جمعه با شما
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 10:10
ساعت 8 صبحه .تو حیاط خوابیدم.لحاف رو کامل کشیدم رو سرم که نور آفتاب نتابه تو چشمم.ولی پتو عین بخاری ماشین به خاطر اینکه آفتاب روش افتاده حرارت میزنه.صدای فش فش آب میاد .یکی داره حیاطو با شلنگ آب میشوره.گهگاه یه نسیم خنکی به پاهام که از پتو بیرون افتاده میخوره.سرمو یه ریزه از زیر پتو میارم بیرون و به سپیدار بلندی که...
-
آنتی فمینیست یا عمری بی دلبر و تنها!
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 08:01
چرا پیغمبر زن نداریم؟!...چرا دانشمند زن کم داریم؟...چرا قهرمان جنگی زن نداریم؟...چرا خدا رو با he خطاب مبکنن و بش میگن پدر آسمانی تو اونور آب؟....و .. و ... اینها دلایلی بود از همکار فاضل و دانشمند قطب دو عالم مولانا همکار ما در تنفیذ نظریه اتقان به ذل زن و مخالفت با نظریه : زن به عنوان یک فاکتور برابر با مرد !
-
رنگها و نیرنگها...
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 07:57
یادمه چندین سال پیش تو خیابون که میرفتیم بعضیا رنگای شاد صورتی لیمویی سبز میپوشیدن و با اینکه تابلو بود ولی چشم نواز بود...دیشب یه پیاده روی طولانی داشتم و میدیم که مردم رنگای لباساشون یا قهوه ایه یا سیاه یا خاکستری یا سفید یا سورمه ای و ...همین.
-
نسل دهان سرویسان (ک)
شنبه 16 مردادماه سال 1389 14:08
آه.قلم را همچون بز پیری بر مرتع هراسان بر ورق میمالانم و از کودکی میگویم.زمانی که سال ۶۲ بود و جنگ بود و همه چیز کپنی بود و همه جیبشان از دل ما پاک تر بود و بابا سیبیل داشت و تفریح یه قل دو قل بود و ما گاو بودیم از همه لحاظ و مثل سگ پاسوخته تو کوچه ها به تر زدن به ایام کودکی .سال ۶۷ شد و قطوع نامه پتحمیله شد و من کلاس...
-
نصیحت دالایی لاما به مالایی گاما !
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 10:22
آدماهای بد اخم و بد اخلاق آدم های ترسویی هستن نترس پسر پیش برو!