-
دوستت دارم
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 10:12
زیاد گفتنش شأنشو میاره پایین.بهتره بزاری بشینه تو نگات٬ بشینه تو صدات٬
-
ته تهش
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 13:59
اون ته ته آرزوهای آدم فقط یه چیز هست.نه پوله نه چراغ جادو نه آب حیاط نه اکسیر جوانی ...تنها چیزی که هس: حق انتخابه
-
آدم که شهر نشین شد////
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 08:35
مقایسه کرد و مقایسه کرد و مقایسه کرد .
-
ت را زو
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 08:35
بله یکی از آیین های همسر داری اینه که هیچوقت بینتون ترازوی دیجیتال نزارین و ترازو باس طوری باشه که بعضی وقتا مثلا سه کیلو رو با ده گرم مساوی نشون بده و اسمش ترازوی معرفته...جوونم معرفت.مطمئنا موارد مشابه تو زندگی زیاد پیش میاد اما باس ترازو درس باشه تا حساب کتابا جور دربیاد...آدمه دیگه...والا
-
توهم یا تلنگر
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 08:16
دیشب که خواب بودم دیدم که روی تمام پام یه شعر به نستعلیق با خط قرمز بسیار خوشرنگ با حاشیه های سیاه خالکوبی شده و بیت آخرش عربی بود و شعر حافظ بود و اولین شعر دفترش بود و الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها بود و حافظ با من فسرده حرف زده بود و شب بود.
-
اسبانی
چهارشنبه 22 دیماه سال 1389 07:35
بله مغول ها به ایران حمله کردن و ممد شاه دوم جر خورد...بله چنگیز اومد فضله شو ریخت تو ایران یه میلیون نفرو پاره کرد شقه کرد سر برید....اما موندیم ایرونی...بله بعدش آقا محمد خانم همون کار چنگیزو کرد و بد ترم بود چون مثلا خیرندیده ایرونی بود و بیست هزار جفت فقط چشم تو کرمان در آورد که جلاداش از مچ افتاده بودن آخه برا که...
-
آنچه در دانشگاه عاموخطیم همان بود که عمله بهترش رو تو کوچه یاد گرفت
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:28
یه چیزی رو میدونی مهندس؟!....قد گاوم نمیدونی مهندس اوستا کار ۶۰ساله به فارق التحصیل ۲۵ ساله
-
اسب
شنبه 18 دیماه سال 1389 07:49
اسب سپید من مهربان و رام است اسب سپید من چون برکه ای آرام است ای دریغ از هرچه دادم برای دوست اسب خوبم اسب خوبم رفیقم اوست همچین شعرایی که سادس ولی نغزه میخوام...ساده ساده اما پر پر
-
یه هو....
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 07:53
سال پنجم دبستانه. یه معلم داریم که قبلا معلم ورزش بوده و اینا.حالا معلم ما شده.خر تو خره دیگه.داریم میریم اردو.من یه قمقمه پلاستسکی خاکستری با در قرمز برا اردو از دیشب خریدم.ازش بدم میاد. ظاهرش فقیرانه اس.یه ساندویچ همبرگرم که اونم ازش بدم میاد مادر بم داده.تو راه اردو هستیم.معلممون رفته تخت خواب عقب اتوبوس جای یکی از...
-
کیریسمس!
شنبه 11 دیماه سال 1389 08:53
- یه سال دیگه میاد ٬ یه سال پیر تر میشیم:خوشحالیم!...عجیبا غریبا.... - جشن و شادی آخه تو سگ سوز زمستون...عجیبا غریبا - ایرانیای خارج یه بار کیریسمس تعطیلن یه بار نوروز...عجیبا غریبا - میگن ۲۰۱۲ دنیا تموم میشه..امسال سال آخره!..باس بترسیم ولی جشن میگیرن همونایی که اینو میگن...عجیبا غریبا(یعنی همه شجاعن؟!) - اونا که...
-
روبرتو بلبلینی
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 10:35
یارو مرتیکه اجنبی پدرسگ اومده تو اطاق که آی وانت تو سند ما داتر ان! ایمیل پیلیز هلپ می...مام موندیم که این ایتالیاییه از خود راضی چه مودب شده؟!!!...از پشت فرمون بلند میشیم دو ور کیبوردو میدیم دسسش ...از اونجایی که تشنه و شل و شهیدیم میزنیم با رفیقمون بیرون تا این کافر کارشو بکنه و وقتی بر میگردم دماغم میبینه که تو...
-
تمبک المثل
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 09:39
اگه خونت از حصیره، آتیش بازی نکن!
-
وقتی خوشت نمیاد...
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 09:04
وقتی خوشت نمیاد که لبخند بزنی میزنی...وقتی خوشت نمیاد که بخوابی میخوابی و وقتی خوشت نمیاد که بلن شی میشی...وقتی خوشت نمیاد دروغ بگی مجبوری بگی و وقتیم خوشت نمیاد ریخت یکی رو سر کار تحمل کنی مجبوری...و و و .بعد میگن خوشبختی چیه؟!!!...اگه خوشبختی چار تا پایه داشته باشه یکیش اینه که مجبور نباشی !
-
فشار باخت....
شنبه 4 دیماه سال 1389 09:41
دارم زور میزنم و عرق میریزم.دارم ضعفمو انکار میکنم.اصلا دارم جر میدم خودمو.اما عقب نشینی و و این حرفا نمیره تو کتم.حالا نه اینکه مثلا ما همچین توفه ای هستیما .جان شما نباشه جان خدیجه کلفتمون نمیتونم آخه باخت بدم.سرم درد میگیره.رگای گردنم همچین قولوپی میزنه بیرون.احساس میکنم اگه صدای 46 تا از مهره هامو در نیارم قولنج...
-
زمانی که رفت...رفت.
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 09:44
این روزا که میگذره بیشتر حس میکنم که دیگه نمیشه سهل انگاری کرد.مجبوری افسار اسب نفستو بگیری و بلند تو اون گوش پشمالوی چاقش بگی: هششششش!...مسئولیت داری حالا.یه چیزایی رو قبلا نمیفهمیدم مثلا اینکه چقدر سخت میتونه باشه قبول مسئولیت یه نفر دیگه ولی حالا با خودم میگم چه ابله بودم.معرفتی که توام با عمل نباشه توهم میاره!
-
چه لوس!
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 08:32
تو را دوست میدارم و شنگولم که تصورات کودکیم بیهوده نبود حبه انگورم!
-
خیر و شر
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 07:59
نبردی است در درون من.نبردی با حتساب طلایه داران خردمند.طلایه دارانی که هر لحظه مرا در انتخاب اشتباه یاری میدهند و میترسم.به خودم اعتماد می کنم و سعی میکنم از جاده عدالت بروم.نمی شود لعنتی.خود خودم رشوه گیر است و رحمان و رحیم.گاهی دلش برای شیطانش می سوزد و گاهی طرف دیگر.مبارزه سختی در درون من در جریان است ...سالها.
-
تنوره دیو و راز طول عمر
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 07:28
وقتی عصبانی میشی مغزت خاموش میشه و سوئیچ میکنه رو غریزت..اونوقت اگه ذاتت خراب باشه هی سوتی اخلاقی میدی که بعدا پشیمونت میکنه ولی اگه ذاتت درست باشه هی غریزه گاز میده هی تو ترمز میزنی...موتورت داغ میکنه آمپر میچسبونی بعدشم سکته خدا نکرده. خشم بر شاهان شه و ما را غلام...خشم را من بسته ام زیر لجام رو وقتی عصبانی میشی هی...
-
خطی که اینورش رئیسی اونورش نیستی
شنبه 29 آبانماه سال 1389 08:50
تا وقتی پول تو جیبته کاسبه هل هل میزنه اما تا دادی بش اگه دقت نکرده باشی یا تونسته باشه سرت شیره بماله نوبت له له زدن توه!
-
اوان...
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 08:33
صدای برخورد برگهای سپیدار به هم٬صدای نسیمی که هر چند لحظه شدت میگیره٬ صدای خنده بچه ها از دور دست٬صدای جوی آب٬بوی علف و گل گاوزبون و شیره درختا٬ صدای جیر جیر پرنده ها٬صدای گاه گاه غار غار کلاغی....وقتی دیشب داشتم روی پشت بوم به صدای شهر گوش میدادم تنها نقطه مشترک صدای کلاغ بود و نه یک کلاغ.
-
عزیز...
شنبه 22 آبانماه سال 1389 15:17
وقتی یکی بی وقفه حرف میزنه یا دلش خونه یا تعطیله بالاخونه.
-
کلید
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 10:39
اون کلید در گنج سعادت شجاعته.نترس تا گناه نکنی و روحت بات در صلح باشه.نترس تا گناه کنی و روحت بزرگتر شه.نترس تا انتخاب کنی.نترس تا برگردی.برگردی به آغوش خدا.نترس
-
سعدی یان..
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 07:46
سعدیا مرد نکونام بمیرد چون سگ......سخل آن است که نامش به نکویی ببرند/
-
اوفلیا...
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 09:52
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن.... دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
-
سه چیز تمیز...
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 08:54
سه چیز با تلاش و پدرسوخته بازی و رعایت و فلان و فلان به دست نمیاد: پول٬ سلامتی٬ طول عمر
-
کلًا...
شنبه 1 آبانماه سال 1389 07:22
آقا شده خودتو ببینی که از خودت دور افتادی و خودت میخوای که برسی به خودت؟!جاده شیب داره یا فرمون ما میکشه یا چی؟...آقا نمیریم تو خط...جادمون همین بغله...فرمون نمیده بندازیم توش...داریم کج میریما...عین خیالمونم نیس به خدا...میگیم شاید فردا...شاید فردا...
-
جن آیت...
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 08:23
احساس بدیه وقتی میبینی یه نفری که داره بت لبخند میزنه و سلام و علیک میکنه چن ماه پیشش براش حادثه ای پیش اومده که اگه تعریف کنه مغزت تو سرت بالانس میزنه و از دهن یکی دیگه تو شنیدی.شنیدی که پدرش یه زمین میخره و فروشنده اصرار به پس دادن میکنه و وقتی را به جایی نمیبره اون مرد محترمو میدزده و میبره سه روز شکنجه میده که به...
-
مجسمه بلاهت...
سهشنبه 27 مهرماه سال 1389 08:59
همکاری داریم که هر روز به سر کار اندر آید به امید آنکه پنج سال دگر بازنشست همی گردد.
-
روزگار نو...
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 13:02
روزگاری دل به دام تو فتاده بود...همدم شبها رباب و جام و باده بود همچو پروانه به گرد شمع روی تو...جان و دل شعله ور بود....گریه ها تا سحر بود...ناگهان بهارم خزان شد...ابر چشمم خون فشان شد...غم عشقت آتش فشان شد.
-
ass tail
شنبه 17 مهرماه سال 1389 09:50
یکی بلن شده رفته سر کوچه از بقال کک به تنبون ما پرسیده آقا باسن دم داری(اصلش قزوینیه)...بقال در حالی که رگ گردنش قولوپی میزنه بیرون میفرماید که:ای ابله بیشعور نکند که میخواهی خانوم هم برایت بیاورم و آیا به کله کچل و ریش سفید من میخورد که باسن دم داشته باشم ای ابله حشری.و آن شخص خندان که یا حمار...اکنون قرن بیستم است و...