حسن دومی هم هست.همو که وقتی حسن اول سوتی خیطی میدهد در گوش او زمزمه میکند:ای خاک بر سرت! یا ای بی عرضه..یا این چه گهی بود زدی و و و....در پاره ای موارد حسن دوم وقتی چیزی برای گیر دادن پیدا نمی کند به او میگوی:آه عمرت را به اف دادی.آه برو این کار را بکن.آه تو چرا رئیس الممالک نشدی...آه چرا تارت را نمیزنی...آه چرا بازوهایت عینهو آرنورلد! نیست..آه سری به همسری نمیزنی ...آه خسته ای...آه آهن بدنت کم است آه شل و ولی ...آه ماشینت بنزین ندارد...و هزار سر کوفت و حناق دیگر.حسن تنها موقعی می تواند صدای حسنوف را که اسم همان حسن دوم است خاموش کند که در حال لذت بردن از فیلمی یا کتابی یا موزیکی یا چیزی باشد واصلا و ابدا به مخیله اش هم خطور نمی کند که روزی این صدای نحس خفه خون گرفته درش را بگذارد و برود آنجا که شازده رفت!.من حسن با من من حسن دائما در حال همفکری اند که چه گونه برینند به روز وی و او نالان از اینکه پاسخی برای این گیر های بعضا منطقی حسنوف ندارد.روزی حسن تصمیم گرفت به حرفا بائولو کولینو گوش فرا داده با این حسنوف وارد بحث و مذاکره شوداما پاسی نگذشته بود که احساس کرد یک اسکول به تمام معنا شده است ولعنتی را توی حلقش جا کرد که ایشالا برود بخورد تخت صورت حسنوف.حتی یک روز دلش خواست که با یک چنگال مخصوص بیندازد دور گردن حسنوف و پیچ و تاب بدهدش دور چنگال و بکشدش بیرون وپرتش کند توی خلا که برود همون جایی که بازم شازده رفت.اما نمی شود.در تئوری حسنوف در عمل حسن.سازگای ندارد.مخ حسن بنگ بنگ می کند.بنگ!
هوی حسنوف دست از سر حسن بردار
راس میگه خب
سلام دوست من.نوشته هات روون و زیباست.لطفا راجع به یک ماهگیم نظر بده.مایل به تبادل لینک هستی؟مرسی.
ارادت
هر آدمی یک کتابه
واقعا که همینطوره و هر کتابی رو میشه یه جوری خوند، یکی اون کتاب رو روون میخونه
یک دیگه همون کتاب رو وقتی میخونه شاد میشه و یکی دیگه همون کتاب رو وقتی خوند غم دنیا میاد سراغش
دید گاه ما نسبت به آدما میشه نوع کتابی که داریم میخونیم یکی کتاب من رو تو بیست صفحه تموم میکنه و یکی دیگه که ریز بین و نکته سنج هست همین کتاب بیست صفحه ای رو دویست صفحش میکنه
وبلاگ جالبی داری
به نوشتن ادامه بده چون حرف دل خیلی ها رو میزنی و خیلی ها چشمشون به در وبلاگ برای پست های جدید هست
شاد باشی
مو ت شک کرم ...:-)
سلام....بسیار قلم زیبایی دارید...از سبک نوشته هاتون خوشم آمد یه جورایی دو سبک پست مدرن و مدرن با هم تلفیق شده بود.
تشکر...سبک ما س بوک فرض میشه :-)
شما که جریان رو نمی دونی
میدونم...جریان تو سیمه :-)
اینجا رو نفهمیدم...فک کنم خیلی پیر شدم...
یعنی خیلی عاقلین و ما خلیم؟...دس شما درد نکنه
اره طلا حسابی گرون شده ، منم دیروز با مامان رفتیم کادوی عروسی رو واسم بگیره خیلی گرون بود پشیمون شدم میگم شاید ارزونتر بشه....
*
اره ....میدونی یه اشتباه اشتباه های دیگه میاره ...گاهی روحیه ادما یه جوریه که با گیر دادن دلشون خنک میشه
آقا مثکه وبلاگت کلا دنباله داره ...شرمنده سر در نیاوردم ...
منم
خدا رحم کنه.
میکنه
ممنونم که به من سر زدید. نخستین بار هست که به وبتون میام کمی غریبه واسم.
غریبتم