صدای برخورد برگهای سپیدار به هم٬صدای نسیمی که هر چند لحظه شدت میگیره٬ صدای خنده بچه ها از دور دست٬صدای جوی آب٬بوی علف و گل گاوزبون و شیره درختا٬ صدای جیر جیر پرنده ها٬صدای گاه گاه غار غار کلاغی....وقتی دیشب داشتم روی پشت بوم به صدای شهر گوش میدادم تنها نقطه مشترک صدای کلاغ بود و نه یک کلاغ.
کلاغ پرنده منفوریه یا پرنده محبوبی؟
منظورم اینه که طبیعت فقط زشتیاشو با زندگی شهری شریک شده تو این دور و زمونه وانفسای وا اسفاها
از کلاغ بدم میاد
کاش دولول داشتم
آخ گفتی ! و چقدرم شنیدن صدای کلاغ ، دل آدم رو می لرزونه گاهی ! یه ترس سیاه میاد میشینه توی دلت ! دلم واسه کلاغا میسوزه حیوونیا ! اما اصلا ازشون خوشم نمیاد !
من هنوز تفنگ دولول میخوام ۴ صبح