در زمانهای دور که گلدن ایج من بود و هنوز روزگار گلنگدنو نکشیده بود ٬ تابسسونا پیش یه حاجیه بازاری کار میکردم.چیز میز فروش بود٬ یعنی چه طو بگم همه چی میفروخت:زرشک٬لواشک٬زعفرون٬نبات.... سه تا تابسسون پیشش رفتم و سی تا نکته بیشتر یاد گرفتم.یکیش این بود که یه روز کله ظهر رفتم سر کار و اوسسا شاکی شد که کجا بودی بزغاله! من ناراحت گفتم که : به جان شما تقصیر من نیس.چن روزه پیش کتاب کتابخونه رو چایی مال کردم ...یعنی میدونی حاجی دسسم خورد چپه شد رفت لای تموم برگاش...کتاب خب ماله کتابخونه اداره باباس...جدمو میاره جلو چشم بفهمه...اوسسا گف میدونی من بعد شص هفتاد سال عمر این جور مواقع یه قرصی هس که میخورم و همه چی درس میشه.خوشحال پرسیدم میشه به منم بگین چیه اون قرص.الان واقعا لازممه!.اوسسای پیر یه نگاه ملیحی کرد و گفت:قرص به تخمم!
چه عکس با مزه ای
کپسولایی که چشم و دهن دارن
به تخمه؟؟؟باید به مامانم بگم یه چند هزار کیلویی واسم بخره،شاید افاقه کنه.
واسه ذهن مثبت اندیش شما فونت تاهما باس اصلاح بشه که م رو نبینی ه--- اصلاح میشه:-)
:))))))))))))))))))
آره دیداش(داداش!) باید بگیری به تخمت تا گذران کنی.تازه آیه هم داریم در این مورد:
" اتخذوا بالیمین و الیسار لعلکم تفلحون"
ترجمه: به چپ و راستتان بگیرید،امید است رستگار شوید.
بچه مشهدی؟!
ممنونم که بهم سر زدین اگه دوست دارید به تبادل لینک منو لینک کنید و خبر بدید تا شما هم به جمع دویتان وبلاگب بنده پیوندید
راستش آبجی ما جواد تر از این حرفائیم...همی طو کتره ای میلینکونیم...بالاخره تصمیم داریم حرف اوسسا قوت بگیره!
به به به این اوسسا. این دارو واقعا کار میکنه. با اسمای مختلف هست.
اونم چه اسمایه برازنده ای :-)