دیروز پس از تکاپوی فراوان جهت موردی خاص رسیدیم به اون دری که پشتش لوح وقتی میتونستی نمیدونستی و وقتی میدونستی نمیتونستی تمرگیده بود.
* زندگی مزخرف و سینوسی امروزام به این صورته که فرض کن یه بازیه و یه سری در جلوته و پشت هر کدومش یه درسه با یه عاقبت.فرصت باز کردن همه درام نیس و معلوم نیس کی بت میگن تموم.بعضی درا رو شناختی و بعضی شونم بت گفتن و بعضیشونم نمیدونی پشتشون چیه.بعضیا شون گل گلین.بعضیاشون طلایین . بعضیاشون شکستن .بعضیاشون آهنین .دست آخر تو همه اینا یه در هست که جوابه.اونم دری که پشتش نوشته آرامش شهودی و معلوم نیس با چه درسی!
با این اوصاف کلن معلومه در جواب کدومه.چون نمیشه یا نمیخوای یا نمیدونی یا نمیتونی بازش کنی پرسه میزنی بین درهای دیگه...
به قول دایی داریوش:پرسه در خاک غریب پرسه بی انتهاس هم رفیق غربتم زادگاه من کجاست؟
متاسفانه یا خوشبختانه در جواب معلوم نیست ! احتمالا این در جوابی که ذکر شده نقطه عطف بازیه و ...
تو این مورد ناصر خان هم تایید کرد
این خان هم واسه خودش صیغه ایه
سلام
این درها همون واقف منزل بودن رو می خواهد؟
یک دوستی بهم گفت: سینا حقیقت همیشه مثله خورشید روشنه کافیه چشماتو نبندی و خودت رو گیج نکنی...
دیدن حقیقت سخت نیست انجام حقیقت سخته
این پیدا کردن درب درست سخت نیست باز کردن و پیمودن مسیره که سخته.
پ .ن : البته گاهی همه انتخاب ها می تونن درست باشن!!
همه چیزمون سخت شده بس که فشارمون دادن تو راه نادرست..به قول اکبر عبدی تو فیلم مادر:مادر جان ندارد از بس که جان ندارد
با یه برداشت خاص من در شکسته رو انتخاب میکنم چون پشتش پیداس ولی زندگیه یه وقتایی بهت یه چیزی نشون میده که نمی دونی چی بگی
این در شکسته دیگه تبصره فقهی قضیه بود :-)